محل تبلیغات شما
آرام آرام شب از راه میرسید.همه در هیاهو بودند.تعداد ابرهای سفید کمتر شده بود؛حتما رفته اند تا برای یک بارندگی شدید آماده شوند.ستاره ها درحال تعویض شیفت بودند؛خورشید کم کم به خواب فرو رفت و از دیدمان خارج شد.ماه با خمیازه ای طولانی به بالاترین نقطه ی آسمان رفت و به دنیای زیر پایش زل زد.نگرانی تمام وجودم را در بر گرفته بود،استرس فردا را داشتم؛قرار بود باران ببارد آن هم چه بارانی!در ابر زیرپایم فرو رفتم.چقدر نرم بود ولی افسوس که فردا این ابر نرم و گرم را

نقش من در روزهای کرونایی؛غزل اسفندیاری

باران؛نجمه فرهادی پور

فصل بهار؛ندا زارع

فرو ,ابر ,بارانی ,کم ,رفت ,نرم ,رفت و ,را داشتم؛قرار ,فردا را ,گرفته بود،استرس ,داشتم؛قرار بود

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

1398 سال حمایت از کالای ایرانی اندیشه آزادی