محل تبلیغات شما
تاریکی شب بر همگان تیره شده بود. گویی برای من این آخرین دیدار با ماه و ستاره است. صدای شفیعم درباره ی درخواست لالایی از پرستار قلبم، در گوش مادرم حلقه زده بود. مدام در فکر پیچیده و تنگش که پر از غم و اندوه بود؛صدای لالایی مادرش که با دستانی خروشان از عزت،چندین سال پیش به سوی خدا رفته بود را مرور می کرد. انگار آن صداها شلاقی به قلب تنگ و تاریکش میزد؛و مرورگر لحظات حیات آن زن پاکدامن، و مادری که صدای جوشیدن مهری تابان در قلبش همیشه زنده بود؛ را یادگار میکرد.

نقش من در روزهای کرونایی؛غزل اسفندیاری

باران؛نجمه فرهادی پور

فصل بهار؛ندا زارع

لالایی ,صدای ,سوی ,تاریکش ,میزد؛و ,مرورگر ,آن صداها ,صداها شلاقی ,انگار آن ,کرد انگار ,می کرد

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها